سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کوچه باغها: (جمعه 87/7/19 ساعت 6:49 عصر)

تو کوچه باغهای تنهایی قدم گذاشتم ارام ارام گام بر می دارم و می اندیشم که ایا خداوند سپیده ای از فروغ اشعه های تابناک خورشید را به اسمان نشان د بی رحمانه بی فروغش کرد؟؟؟

ایا الهه ام  خواست با این دلدادگی امتحانم کند؟؟ الهه ام و ای هستی بخش وجودم  این سپیده ی
اسمونی چه نمره ای تو این امتحانت گرفته؟؟؟
اگه حتی اینا امتحان بود اگه این روزهای دلدادگی  گذری از روزگار بود اگه .....هر چی که بود
شکرت می کنم شکرت می کنم که طعم عشق و بهم نشون دادی چون هیچ وقت دیگه نمی تونم این طعم و دوباره حسش کنم.
کوچه های تنهایی را با وجود احساس بودنش در کنارم. دست در دستان امید بخشش و شانه به شانه
اش می پیمایم هر چند او فاصله گرفت ولی اسمونش می شم تا با قدم هاش رو دلم با هر ضربه ی گامها ش دلم بتونه بازم حسش کنه و من سنفونی زیبای دلداگی به معشوق رو با گوش دل بشنوم.یاسینم ای  فرشته کوچولوی  سپیده نمی دانم اصلا  نوشته هام رو می خوانی یا نه ولی اینها رو مینویسم تا همیشه حتی تو اون گوشه های ذهنت اگه یاد سپیده کردی بیای و ببینی که چقدر واسم عزیزی اره به قول تو من  غرورم روشکستم ولی چیزی که خدا به من داد غرور رو ازم گرفت.
از تو هم ممنونم که گذاشتی نعمت عشق رو حسش کنم انقدر خوب بودی که در وصفش ناتوانم .حالا
هم با اینکه رفتی ولی از طریق این قلم باهات حرف می زنم .ازت میخوام فقط این  دفتر کلامم رو از
من نگیری .
بهم اجازه بده از این طریق واست حرفامو بگم. مهربونم دلم واسه تمام خوبی ات تنگ شده.
با اینکه فقط چند روز بیشتر نیست که دیگه یادی ازم نمی کنی و فاصله گرفتی ولی سپیده احساس میکنه سالهاست که تنهاش گذاشتی این چند روز به اندازه ی سالها دلتنگی برایم اورد. ولی هر شب به انتظار برگشتت به اسمان نگاه میکنم و به الهه ام میگم این پرنده کوچولوی سپیده مگه چقدر اوج گرفته که فراموش شدم؟؟؟ هرگز دلیلی واسه  این جور رفتنت پیدا نمی کنم هر چند که می دانم بی دلیل کاری نمی کنی شاید اینجوری رفتی تا ...... نمی دانم نمی دانم خدایا نمی دانم  ولی هر کاری کنی حتما درسته سپیده همیشه قبولت داره 
خدایا.هر شب به اسمون نگاه میکنم تا شاید فرشتم و ببینم هر چند که همیشه تو  قلبم لمسش میکنم. 
لا لا لا لی لی لی نا نا    (لبخند) این صدای شبهای عشقه که طا ها کوچولو یادمون داد.







 





نیمه شب: (جمعه 87/7/19 ساعت 3:22 صبح)

سلام
خدایا پرنده کوچولوم تنهام گذاشت و راحت پر کشید

خوابم نمی بره هر چی فکر می کنم دلیلی واسه این بی وفاییش پیدا نمی کنم . ما نه
دعوا کردیم نه مشکلی بود نمی دانم اخه جرا یهو رفت خدایا سپیده دلش پر کشیده واسه یاسینش ولی....... ولی....... دلشم شکسته از این همه بی وفایی یاسین من بی وفا نبود.
خدااااااااااااا خداااااااااااااا

نمی دانم چی کار کنم ولی دوسش دارم اینو هیچ وقت انکار نمی تونم کنم ولی خدایا
همیشه من رفتم جلو غرورم و همیشه زیر پا گذاشتم ولی این دفعه نمی خوام این کار و کنم چون من اشتباهی نکردم اون حتما خودش جدایی رو خواست من هم نمی خوام
به راحتی مثل همیشه بهم بگه تو خواستی بر گردی و نمیدانه با این حرفش چقدر دلم و
می شکنه حتی فکر نمی کنه اگه منم مثله خودش این حرف و بهش می زدم چقدر غرورش می شکست
خدایااااا  دلم خیلی گرفته خیلی.حالا خاطره ها اومدن جای فاصله ها رو پر کنن ولی
سپیده دلش بد جوری گرفته
امشب باز هم با وجود نبودش احساسش میکنم
پرندم الان حتما تو اوج حتما داره بهش خوش میگذره سپیده همیشه ارزوی خوشحالی پرندش و داره پس هر جا که هستش خدایا همیشه مواظبش باش ممنونتم خدا جون.

 

 





حرف دل: (جمعه 87/7/19 ساعت 1:55 صبح)

  بازم سلام


دیشب تا سحر منتظرش بودم ولی انگار خدا می خواست بگه سپیده تپشی وجود نداشت
که بخواد د جلوی غرور رو بگیره
 عاشقا مغرور نمیشن.
نمیدانم چرا دیروز اینجوری کرد چون مشکلی نبود ولی اون یهو گفت احد و شکستم ورفت.
حتی به حرفام هم گوش نداد.
دیشب خیلی باهاش حرف زدم واون فقط گوش می داد.اون رفت ولی مهم اینه که همیشه در کنارمه
همیشه حسش می کنم و باهاش در ارتباطم.دیگه فقط واسش می نویسم چون مثله خودش دوست ندارم بهم ترحم کنه چون در مورد جوفتمون جای ترحمی وجود نداره.
شاید خیلی وقت بود منتظره رها شدن بودی واسه همین دیروز اینجوری رفتی.
پرنده کوچولو سپیده در قفس و باز کرده چون خودت خواستی ولی در قلبش و نمی توانه دیگه به روی
کسی باز کنه چون کلیدش و گذاشت تو دستات ودیگه نمی خواد پسش بگیره.
حالا پرنده ی اسمونی می تونی رها بشی در قفس بازه پریدن با خودته ولی بدون اون کلیدی که دستته
هر وقت برگردی قفلش و باز میکنه.
مواظب باش خیلی اوج نگیری چون فقط می تونی تا اسمون بپری واسه اینکه اگه بیشتر از اون اوج
بگیری سقوط می کنی .
 واقعیت انکار نشودنی علومی رو هم که گفتی رفتم پی اش تا در موردش بدونم هر چند هنوز اول راهم.

ترس چیزیه که نتونستم درکش کنم چون هیچ وقت نخواستمش.
اوج گرفتنت رو نظاره می کنم و همیشه با این قلم واست می نویسم تا به خدا ثابت کنم لیاقت مجنون بودن و دارم .
در مورد تو کلام اخری وجود نداره پس فقط می تونم بگم هرگز از قلبم نمی تونی پر بکشی.

این نوشته ها رو واسه تو می نویسم پس هر وقت خواستی بیا بخوانشون.





کلام: (پنج شنبه 87/7/18 ساعت 12:54 صبح)

سلام

الان که دارم این نوشته ها رو می نویسم شاید فرشته کوچولوم خوابیده باشه ولی امروز
بازم سعی کرد از خودش دورم کنه

نمیدانم چرا گاهی از اینکه اسمون و ابری کنه لذت می بره ولی اگه بارون و تو چشمای اسمون میدید هرگز ابریش نمی کرد.
فرشته من مغرور نیست ولی دلیله انکارش و نمیدانم اون گاهی این کارو با اسمون می کنه.

اسمون امروز خودش و لعنت کرد که چرا امد جایی که فرشتش می خواست باهاش حرف

بزنه شاید اگه نمی امدم الان پیشم بود و این جوری نمی رفت.فرشته ی سپیده اگه امشب پیشت نیستم واسه اینه که خودت اینو ازم خواستی وگرنه دلم واست پر کشیده
از یاد اسمون هرگز نمیری اسمون تا سحر امشب منتظرت می مونه از خدا خواسته اگه

دوسش داری تا قبل از سحر برگردی پیشش.
دوستت دارم فرشته ی اسمونی. (سپیده)    ساعت:00:41نیمه شبه

 





دل (پنج شنبه 87/7/18 ساعت 12:19 صبح)

آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم  

از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم 

تقصیر کسی نیست که این گونه بمیریم 

شاید خدا خواست که دل تنگ بمیریم






<      1   2   3   4   5      >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 12 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 8371 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • اشتراک در خبرنامه
  •