سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اوج: (یکشنبه 87/8/19 ساعت 1:16 عصر)

سلام به تمام عاشقا
تنها یک کلام می توانم بگم که عشق بزرگ ترین هدیه ی خداست.
دوستت دارم خدا جونم.





عشق:f (یکشنبه 87/7/21 ساعت 8:11 عصر)

خیلی خوشحالم خیلی
می دانستم بر می گرده
خداااااااااااااااااااااا    جون  ممنونتم که پرندم و خیلی ازم دور نکردی شکرت.
دوستت دارم یاسین  سپیده .





در انتظار: (شنبه 87/7/20 ساعت 10:12 عصر)

شاید هیچ کس باورش نشه ولی دیشب که بارون می امد نشسته بودم لب پنجره داشتم به
اسمون نگاه می کردم گفتم خدا جونم الان پرنده ی من کجاست
؟؟داره چی کار می کنه ؟

کاش اونم لب پنجره باشه و این با رون و نگاه کنه و همین جوری غرق  تو فکر بودم
و به اسمون نگاه می کردم
یاسین  باورت نمیشه چی دیدم.این قدر تعجب کردم بهت زده

فقط اشک می ریختم و می گفتم خدا جون پس هنوز به خواسته های  این عاشق کوچولو
گوش می دی
؟ خدایا سپیده در بست مخلصته  من من من  ساعت (3:19)
نیمه شب کنار
پنجره ی رو به حیاط  همین که به یاسینم  داشتم فکر میکردم  و چشام به اسمون بود یک

  دسته پرنده نمی دانم اصلا از کجا می امدم حیرانم کردن .یاسین خدا با نشون دادن این پرنده
اونم نیمه شبی توی اون بارون چی می خواست بهم بگه
؟؟؟؟

الانم که دارم اینا رو می نویسم  چشمام دریا ی بارون شده اخه هنوزم از این صحنه ای که
دیدم در تعجبم دیشب از کنار پنجره جم نخوردم دلم نمی امد حتی پلک بزنم اینقدر کنار پنجره
به اسمون نگاه گردم تا  سپیدی صبح خبر داد که ساعت هاست  چشام حیران حکمت خداست
یاسین حداقل واسم یک پیامی بزار تا بفهمم اینایی که واست می نویسم و می خوانی. یا سین
بگو بگو مگه من باهات چی کار کردم که این جوری ترکم کردی
یاسین به خدا انصاف نیست
ادمو  واسه هیچ این همه منتظر بزارن  یاسین چقدر باید اشک هدیه ات  کنم تا  فقط فقط بگی
این سپیده اخه  چی کار کرده  که مستحق این بی خبری و انتظار شده
؟؟؟یاسین
فقط بگو
که این نوشته هام رو می خوانی فقط  واسم یکی تنها  یک پیغام هم که شده بزار و بگو که
دلیل این کارت چی بود ازت خواهش می کنم اگه سپیده ذره ای  هنوز واست مهمه یک پیغام
بزار .باور کن هر روز گوشیم رو بر می دارم و شمارت و می گیرم ولی قبل از اینکه زنگ
بخوره قطع می کنم می گم شاید اصلا  یادت رفته سپیده رو . ولی دارم با خودم می جنگم
یاسین تو بی وفا نبودی چی شد  چی باعث این جدایی شد
؟؟؟ (منتظر  جوابتم)






مهتاب: (شنبه 87/7/20 ساعت 9:45 عصر)

به اسمون نگاه کردم مهتاب رو توش دیدم چقدر اروم و صبور بود .
بهش گفتم سلام صدای دلم رو می شنوی
؟؟؟؟

گفت : اره سه شبه صدای انتظار میاد. پس تو بودی سپیده کوچولو
؟؟؟
گفتم می شنیدی مگه
؟گفت: اره نیمه شب ها صداش می یاد منم بهش گوش می دم. گفتم
از پرنده ی من با خبر هستی
؟؟
گفت: صدای پر زدن بالاش رو می شنوم.
گفتم  گفتم  گفتم
(بغض اجازه نداد کلام دیگه ای بپرسم
)
اشک صفحه ی چشمام رو بارونی کرد و مهتاب نگام می کرد. گفت:چرا صداش نمی کنی
؟
فکر نمی کنی که اگه صداش کنی بر گرده؟
گفتم: نه نمی خوام چون اون نخواست که بمونه
من زیاد صداش کردم هر بار من صداش کردم . ولی اون خواست بره من دوست نداشتم اثیرم باشه دوست نداشتم چیزی که نمی خواد و تحمل کنه .
گفت:پس چرا نیمه شب ها صدای دلت می تپه؟ گفتم : چون خدا عاشقم کرد ولی  نگفته بود عاقبت عاشقی جنونه .
حالا دارم تاوان چیزی رو می دم که از خدا خواستمش .البته فکر نکنی
از خواسته ام پشیمونم ها !!! نه  من خدا رو شکر می کنم که دارم
مجنون
 می شم چون چیزی رو بهم داد که به هر کسی نمی ده.چون هر کسی لایقش نیست.
ولی چشمای سپیده الان 4 شبه که از اسمان کنده نمی شه  یک روزی به خدا گفته بودم دوست دارم روزی جای اشک خون گریه کنم حالا  چشمام این قدر خونی شده .
(تاوان عشق پلک نزدنه تا بتوانی مجنون بشی . حالا سپیده 4 شبه پلک نزده )







بارون: (شنبه 87/7/20 ساعت 4:3 صبح)

سلام سلام سلام 
وای یاسین الان داره بارون میاد می خواستم بهت زنگ بزنم ولی حیف که
وای کاش الان پیشم بودی. دلم واست خیلی تنگ شده الان دیر وقته ولی واست کلی
نوشتم فردا تو اینجا می زارم تا بخوانی الانم فقط به خاطر تو اومدم تا بدونی چقدر
نزدیکمی دم پنجره واستادم و صدات کردم گفتم یاسین پاشو هر جا که هستی بیدار شو
حیف اگه این بارون رو نبینی شنیدی؟؟؟
خداااااااااااا  واسه این نعمتت شکر این بارون رو قطع نکن شکرت .





<      1   2   3   4   5      >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 20 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 8379 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • اشتراک در خبرنامه
  •