سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلکم (سه شنبه 88/9/24 ساعت 12:27 عصر)

چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید

و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی و به

جای اینکه لبریز کین و نفرت شی حس کنی که هنوزم دوسش داری

چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که

یه بار زیر آوارغرورش همه وجودت له شد

 چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقتی

دیدیش هیچی نتونی بگی

 چه قدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو

خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه که هنوزم دوسش داری

چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی و هزار بار تو

خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب بگی گل من باغچه نو مبارک.بله ای اولین و اخرین عشقه  من با اینکه بی قرارت هستم ولی می گذرم تا اونی که باید نسیبه دلت بشه هرگز نفهمیدی که چقدر برای دیدنت لحظه ها را شمارش کردم و هرگز معنای عشق را حس نکردی ای تمامه زندگی ام فقط برایت ارزوی خوشبختی می کنم و دیگر هیچ .من با یادت روزگارم را می گذرانم ولی می گذرم برای اخرین بار در این صفحه خالی به یاد عشقمان نوشتم.خدانگهدارت فرشته ی کوچکم.سپیده





یادگارهایت (سه شنبه 88/9/24 ساعت 12:15 عصر)

امشب از اسمان دیده تو

روی شعرم ستاره میبارد

در سکوت سپید کاغذ ها

پنجه هایم جرقه میکارد

شعر دیوانه تب الودم

شرمگین از شیار خواهش ها

پیکرش را دوباره میسوزد

عطش جاودان اتشها

اری اغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست

از سیاهی چرا حذر کردن

شب پر از قطره های الماس است

انچه از شب به جای میماند

عطر سکر اور گل یاس است

اه بگذار گم شوم در تو

کس نیابد ز من نشانه ی من

روح سوزان اه مرطوب من

بوزد بر تن ترانه من

اه بگذار زین دریچه ی باز

خفته در پرنیان رویاها

با پر روشنی سفر گیرم

بگذرم از حصار دنیاها

دانی از زندگی چه میخواهم؟

من تو باشم ,تو, پای تا سر تو

زندگی گر هزار باره بود

بار دیگر تو بار دیگر تو

انچه در من نهفته دریاییست

کی توان نهفتنم باشد

با تو زین سهمگین توفانی

کاش یارای گفتنم باشد

بسکه لبریزم از تو می خواهم

بدوم در میان صحراها

سر بکوبم به سنگ کوهستان

تن بکوبم به موج دریاها

بسکه لبریزم از تو میخواهم

چون غبای ز خود فروریزم

زیر پای تو سر نهم ارام

به سبک سایه تو آویزم

اری اغاز دوست داشتن است

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

که همین دوست داشتن زیباست...

از فروغ فرخزاد





برای تو می نویسم (سه شنبه 88/9/24 ساعت 12:12 عصر)

برای تو مینویسم

از عمق احساسم مینویسم تا شاید بدانی که

طپش قلبم در سینه ... به خاطر توست

برای تو مینوسیم که بدانی تو بودی آن یگانه

عشقی که در لابه لای خرابه های قلبم لانه

گزید و از آنها گلستانی جاودانه ساخت

برای تو مینویسم تا بدانی دوری ات

برای من ... مثل دوری ماهی از آب است

و دوری کبوتر از آسمان

برای تو مینویسم اینک... از عمق

 وجودم... با فریادی خاموش که در لابه لای

هیاهوی عشقت گم شده است





برای دیروزی که باعث شد امروزم را بسازم (سه شنبه 88/9/24 ساعت 12:8 عصر)

سر چشمه محبت ای عشق واقعی.........

چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است

چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری شد

بگذار نامت را تکرار کنم.نامت زیباست دلنشین است

چه داشته ای که اینگونه مرا طلسم کرده ای

من اینگونه نبودم تو عشق را با من اشنا کردی

توهوای دلم را با طراوت کردی

زمانی که با خاطر تو هستم به اسمان بی کران پرواز میکنم

پس بدان هنوز هم دوستت دارم.........





تنهای تنها در انتظار سالی جدید بهاری جدید از تنهایی ها (پنج شنبه 88/9/19 ساعت 12:28 عصر)

سلام

سلامی به تقویم جدید زندگانی ام .

و باز هم بهاری نو و اغازی نو تر. امروز برای شروع بیستمین ساله تولدم داداش روح الله ام رو دعوت کردم با اینکه این روزها واقعا تنها هستم ولی داداشیم تنهام نگذاشته و باز هم به درگاهه خداوند شکرگذارم .فرشته کوچولو این داداشی رو مدیونه تو هستم.

شاید دیگه هرگز اینجا نوشته ای نگذارم چون دارم برای همیشه می رم ولی ارزو می کنم در بیستمین ساله زندگیم خداوند دستان تنهام رو بگیره و یاریم کنه. این شبها ستاره ها ی اسمون هم اشک می ریزند چون دله اسمون از تنهایی داغون شده. دیشب خدا اشکهای اسمونیم رو پاک کرد او هم از دله پرم با خبره ولی من می تونم چون می خوام که مثل اسمون پر معرفت باشم .





   1   2   3   4   5      >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 0 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 8355 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • اشتراک در خبرنامه
  •